بارانکده

دل های بارانیها


شعر کامل مسافر سهراب

دم غروب ، ميان حضور خسته اشيا
 
نگاه منتظري حجم وقت را مي ديد.


و روي ميز ، هياهوي چند ميوه نوبر
 
به سمت مبهم ادراك مرگ جاري بود.
 
و بوي باغچه را ، باد، روي فرش فراغت
 
نثار حاشيه صاف زندگي مي كرد.
 
و مثل بادبزن ، ذهن‌، سطح روشن گل را
 
گرفته بود به دست
 
و باد مي زد خود را.

مسافر از اتوبوس
 
پياده شد: «چه آسمان تميزي!»
 
و امتداد خيابان غربت او را برد.

غروب بود.
 
صداي هوش گياهان به گوش مي آمد.
 
مسافر آمده بود



و روي صندلي راحتي ، كنار چمن
 
نشسته بود:
 
«دلم گرفته ،
 
دلم عجيب گرفته است‌.
 
تمام راه به يك چيز فكر مي كردم
 
و رنگ دامنه ها هوش از سرم مي برد.
 
خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود.
 
چه دره هاي عجيبي !
 
و اسب ، يادت هست ،
 
سپيد بود
 
و مثل واوه پاكي ، سكوت سبز چمن وار را چرا مي كرد.
 
و بعد، غربت رنگين قريه هاي سر راه‌.
 
و بعد تونل ها ،
 
دلم گرفته ،
 
دلم عجيب گرفته است‌.
 
و هيچ چيز ،
 
نه اين دقايق خوشبو،كه روي شاخه نارنج مي شود
 
خاموش ،
 
نه اين صداقت حرفي ، كه در سكوت ميان دو برگ اين
گل شب بوست‌،



نه هيچ چيز مرا از هجوم خالي اطراف
 
نمي رهاند.
 
و فكر مي كنم
 
كه اين ترنم موزون حزن تا به ابد
 
شنيده خواهد شد.»

نگاه مرد مسافر به روي زمين افتاد :
 
«چه سيب هاي قشنگي !
 
حيات نشيه تنهايي است.»
 
و ميزبان پرسيد:
 
قشنگ يعني چه؟
 
- قشنگ يعني تعبير عاشقانه اشكال
 
و عشق ، تنها عشق
 
ترا به گرمي يك سيب مي كند مانوس‌.
 
و عشق ، تنها عشق
 
مرا به وسعت اندوه زندگي ها برد ،
 
مرا رساند به امكان يك پرنده شدن‌.
 
- و نوشداري اندوه؟


- صداي خالص اكسير مي دهد اين نوش‌.

و حال ، شب شده بود.
 
چراغ روشن بود.
 
و چاي مي خوردند.

- چرا گرفته دلت‌، مثل آنكه تنهايي‌.
 
- چقدر هم تنها!
 
- خيال مي كنم
 
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستي‌.
 
- دچار يعني
 
- عاشق‌.
 
- و فكر كن كه چه تنهاست
 
اگر ماهي كوچك ، دچار آبي درياي بيكران باشد.
 
- چه فكر نازك غمناكي !
 
- و غم تبسم پوشيده نگاه گياه است‌.
و غم اشاره محوي به رد وحدت اشياست‌.


- خوشا به حال گياهان كه عاشق نورند
 
و دست منبسط نور روي شانه آنهاست‌.
 
- نه ، وصل ممكن نيست ،
 
هميشه فاصله اي هست .
 
اگر چه منحني آب بالش خوبي است‌.
 
براي خواب دل آويز و ترد نيلوفر،
 
هميشه فاصله اي هست‌.
 
دچار بايد بود:
 
و گرنه زمزمه حيرت ميان دو حرف
 
حرام خواهد شد.
و عشق
 
سفر به روشني اهتراز خلوت اشياست‌.
 
و عشق
 
صداي فاصله هاست‌.
 
صداي فاصله هايي كه
 
- غرق ابهامند.
 
- نه،
 
صداي فاصله هايي كه مثل نقره تميزند
 
و با شنيدن يك هيچ مي شوند كدر.
 
هميشه عاشق تنهاست‌.



و دست عاشق در دست ترد ثانيه هاست‌.
 
و او و ثانيه ها مي روند آن طرف روز.
 
و او و ثانيه ها روي نور مي خوابند.
 
و او و ثانيه ها بهترين كتاب جهان را
 
به آب مي بخشند.
 
و خوب مي دانند
 
كه هيچ ماهي هرگز
 
هزار و يك گره رودخانه را نگشود.
 
و نيمه شب ها ، با زورق قديمي اشراق
 
در آب هاي هدايت روانه مي گردند
 
و تا تجلي اعجاب پيش مي رانند.
 
- هواي حرف تو آدم را
 
عبور مي دهد از كوچه باغ هاي حكايات
 
و در عروق چنين لحن
 
چه خون تازه محزوني‌!

حياط روشن بود


و باد مي آمد
 
و خون شب جريان داشت در سكوت دو مرد.

« اتاق خلوت پاكي است‌.
 
براي فكر ، چه ابعاد ساده اي دارد!
 
دلم عجيب گرفته است‌.
 
خيال خواب ندارم.»
 
كنار پنجره رفت
 
و روي صندلي نرم پارچه اي
 
نشست : «هنوز در سفرم .
 
خيال مي كنم
 
در آب هاي جهان قايقي است
 
و من - مسافر قايق - هزار ها سال است
 
سرود زنده دريانوردهاي كهن را
 
به گوش روزنه هاي فصول مي خوانم
 
و پيش مي رانم‌.


مرا سفر به كجا مي برد؟
 
كجا نشان قدم نا تمام خواهد ماند
 
و بند كفش به انگشت هاي نرم فراغت
 
گشوده خواهد شد؟
 
كجاست جاي رسيدن ، و پهن كردن يك فرش
 
و بي خيال نشستن
 
و گوش دادن به
 
صداي شستن يك ظرف زير شير مجاور ؟
 
و در كدام بهار
 
درنگ خواهد كرد
 
و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد؟

شراب بايد خورد
 
و در جواني يك سايه راه بايد رفت‌،
 
همين‌.

كجاست سمت حيات ؟


من از كدام طرف مي رسم به يك هدهد؟
 
و گوش كن ، كه همين حرف در تمام سفر
 
هميشه پنجره خواب را بهم ميزند.
 
چه چيز در همه راه زير گوش تو مي خواند؟
 
درست فكر كن
 
كجاست هسته پنهان اين ترنم مرموز ؟
 
چه چيز پلك ترا مي فشرد،
 
چه وزن گرم دل انگيزي ؟
 
سفر دراز نبود:
 
عبور چلچله از حجم وقت كم مي كرد.
 
و در مصاحبه باد و شيرواني ها
 
اشاره ها به سر آغاز هوش بر ميگشت‌.
 
در آن دقيقه كه از ارتفاع تابستان
 
به «جاجرود» خروشان نگاه مي كردي ،
 
چه اتفاق افتاد
 
كه خواب سبز ترا سارها درو كردند ؟
 
و فصل ؟ فصل درو بود.
 
و با نشستن يك سار روي شاخه يك سرو
 
كتاب فصل ورق خورد
 
و سطر اول اين بود:



حيات ، غفلت رنگين يك دقيقه «حوا» است‌.

نگاه مي كردي :
 
ميان گاو و چمن ذهن باد در جريان بود.

به يادگاري شاتوت روي پوست فصل
 
نگاه مي كردي ،
 
حضور سبز قبايي ميان شبدرها
 
خراش صورت احساس را مرمت كرد.

ببين ، هميشه خراشي است روي صورت احساس‌.
 
هميشه چيزي ، انگار هوشياري خواب ،



به نرمي قدم مرگ مي رسد از پشت
 
و روي شانه ما دست مي گذارد
 
و ما حرارت انگشت هاي روشن او را
 
بسان سم گوارايي
 
كنار حادثه سر مي كشيم‌. " و نيز" ، يادت هست‌،
 
و روي ترعه آرام ؟
 
در آن مجادله زنگدار آب و زمين
 
كه وقت از پس منشور ديده مي شد
 
تكان قايق ، ذهن ترا تكاني داد:
 
غبار عادت پيوسته در مسير تماشاست .
 
هميشه با نفس تازه راه بايد رفت
 
و فوت بايد كرد
 
كه پاك پاك شود صورت طلايي مرگ‌.

كجاست سنگ رنوس ؟
 
من از مجاورت يك درخت مي آيم
 
كه روي پوست ان دست هاي ساده غربت


اثر گذاشته بود :
 
«به يادگار نوشتم خطي ز دلتنگي.»

شراب را بدهيد
 
شتاب بايد كرد:
 
من از سياحت در يك حماسه مي آيم
 
و مثل آب
 
تمام قصه سهراب و نوشدارو را
 
روانم‌.

سفر مرا به باغ در چند سالگي ام برد
 
و ايستادم تا
 
دلم قرار بگيرد،
 
صداي پرپري آمد
 
و در كه باز شد


من از هجوم حقيقت به خاك افتادم‌.

و بار دگر ، در زير آسمان «مزامير» ،
 
در آن سفر كه لب رودخانه «بابل»
 
به هوش آمدم‌،
 
نواي بربط خاموش بود
 
و خوب گوش كه دادم ، صداي گريه مي آمد
 
و چند بربط بي تاب
 
به شاخه هاي تر بيد تاب مي خوردند.

و در مسير سفر راهبان پاك مسيحي
 
به سمت پرده خاموش «ارمياي نبي»
 
اشاره مي كردند.
 
و من بلند بلند« كتاب جامعه» مي خواندم‌.
 
و چند زارع لبناني



كه زير سدر كهن سالي
 
نشسته بودند
 
مركبات درختان خويش را در ذهن
 
شماره مي كردند.

كنار راه سفر كودكان كور عراقي
 
به خط «لوح حمورابي»
 
نگاه مي كردند.

و در مسير سفر روزنامه هاي جهان را
 
مرور مي كردم‌.

سفر پر از سيلان بود.


و از تلاطم صنعت تمام سطح سفر
 
گرفته بود و سياه
 
و بوي روغن مي داد.
 
و روي خاك سفر شيشه هاي خالي مشروب ،
 
شيارهاي غريزه‌، و سايه هاي مجال
 
كنار هم بودند.
 
ميان راه سفر، از سراي مسلولين
 
صداي سرفه مي آمد.
 
زنان فاحشه در آسمان آبي شهر
 
شيار روشن " جت " ها را
 
نگاه مي كردند
 
و كودكان پي پرپرچه ها روان بودند،
 
سپورهاي خيابان سرود مي خواندند
 
و شاعران بزرگ
 
به برگ هاي مهاجر نماز مي بردند.
 
و راه دور سفر ، از ميان آدم و آهن
 
به سمت جوهر پنهان زندگي مي رفت‌،
 
به غربت تر يك جوي مي پيوست‌،
 
به برق ساكت يك فلس‌،
 
به آشنايي يك لحن‌،


به بيكراني يك رنگ‌.

سفر مرا به زمين هاي استوايي برد.
 
و زير سايه آن «بانيان» سبز تنومند
 
چه خوب يادم هست
 
عبارتي كه به ييلاق ذهن وارد شد:
 
وسيع باش‌،و تنها، و سر به زير، و سخت‌.

من از مصاحبت آفتاب مي آيم‌،
 
كجاست سايه؟

ولي هنوز قدم گيج انشعاب بهار است



و بوي چيدن از دست باد مي آيد
 
و حس لامسه پشت غبار حالت نارنج
 
و به حال بيهوشي است‌.
 
در اين كشاكش رنگين‌، كسي چه مي داند
 
كه سنگ عزلت من در كدام نقطه فصل است‌.
 
هنوز جنگل ، ابعاد بي شمار خودش را
 
نمي شناسد.
 
هنوز برگ
 
سوار حرف اول باد است‌.
 
هنوز انسان چيزي به آب مي گويد
 
و در ضمير چمن جوي يك مجادله جاري است
 
و در مدار درخت
 
طنين بال كبوتر، حضور مبهم رفتار آدمي زاد است‌.

صداي همهمه مي آيد.
 
و من مخاطب تنهاي بادهاي جهانم‌.
 
و رودهاي جهان رمز پاك محو شدن را
 
به من مي آموزند،


فقط به من‌.
 
و من مفسر گنجشك هاي دره گنگم
 
وگوشواره عرفان نشان تبت را
 
براي گوش بي آذين دختران بنارس
 
كنار جاده « سرنات» شرح داده ام‌.
 
به دوش من بگذار اي سرود صبح «ودا» ها
 
تمام وزن طراوت را
 
كه من
 
دچار گرمي گفتارم‌.
 
و اي تمام درختان زينت خاك فلسطين
 
وفور سايه خود را به من خطاب كنيد،
 
به اين مسافر تنها،كه از سياحت اطراف «طور» مي آيد
 
و از حرارت « تكليم» در تب و تاب است‌.

ولي مكالمه ، يك روز ، محو خواهد شد
 
و شاهراه هوا را
 
شكوه شاه پرك هاي انتشار حواس


سپيد خواهد كرد

براي اين غم موزون چه شعرها كه سرودند!

ولي هنوز كسي ايستاده زير درخت‌.
 
ولي هنوز سواري است پشت باره شهر
 
كه وزن خواب خوش فتح قادسيه
 
به دوش پلك تر اوست‌.
 
هنوز شيهه اسبان بي شكيب مغول ها
 
بلند مي شود از خلوت مزارع ينجه‌.
 
هنوز تاجر يزدي ، كنار «جاده ادويه»
 
به بوي امتعه هند مي رود از هوش‌.
 
و در كرانه «هامون» ، هنوز مي شنوي :
 
- بدي تمام زمين را فرا گرفت‌.
 
- هزار سال گذشت‌،
 
- صداي آب تني كردني به گوش نيامد


و عكس پيكر دوشيزه اي در آب نيفتاد.

و نيمه راه سفر، روي ساحل «جمنا»
 
نشسته بودم
 
و عكس «تاج محل» را در آب
 
نگاه مي كردم‌:
 
دوام مرمري لحظه هاي اكسيري
 
و پيشرفتگي حجم زندگي در مرگ‌.
 
ببين‌، دو بال بزرگ

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:شعر کامل مسافر سهراب سپهری,

  توسط مردبارانی  |
 

 



نیا باران زمین جای قشنگی نیست.... من از اهل زمینم خوب میدانم که اینجا قدر مردم را به جو اندازه میگیرند نیا باران زمین جای قشنگی نیست.... در اینجا گل در عقد زمبور است ولی در سر سودای بلبل دارد. نیا باران رمین جای قشنگی نیست..... نیا
marde_barani0000@yahoo.com


 

 

 مست عالم
 یک دنیا غریبم
 یه وقتایی هست...
 ﻓَﺮﻗﮯ ﻧَﺪﺍﺭَﺩ ﺯِﻧﺪِﮔﮯ ﺑﺎ ﻣَﺮﮒ
 حاضری برام زندگی کنی؟
 مرا ببوس
 با ما در کانال بارانکده همراه باشید،منتظر شما هستیم
 پشت این چهـره ی آرام
 باران تویی
 سه تا دیونه
 سایه سفید
 توروخدا
 یکی بود
 بـا خودم اتمـــــــام حُجــَــت مــی کنم
 باران
 آخرین آرزو
 میترسم تنهاشم
 تو بارون که رفتی
 بی خــــــــــیال قلبی که
 متن عاشقانه
 سیاوش
 تو رفتی
 ارزشش رو نداشت
 تو بی من
 عاشقانه
 اسمس
 عاشقانه
 باران
 غمگین
 شروع
 جملات غمگین
 عطر تنت
 باران زده
 مطالب بارانکده
 مطالب بارانکده
 بارانکده
 فلانی
 بارانکده(1)
 سارا
 تنهایی

 

بهمن 1395
مرداد 1395
تير 1395
تير 1394
آبان 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390

 

مردبارانی

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بارانکده و آدرس barankd.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





بارانکده(میهن بلاگ)
باران گرافیک
گالری عکس رویایی
پروانه ها
نور عشق
دختر بارانی
سپنتا
♥کلبه♥
عاشق تنها
زندگی عشقی
ناگفته ها(داداش آرش)
هیچکس همراه نیست(تنهای اول)
اشعار عاشقانه
دختر از جنس بارون
☂شب بارانی☂
زیر باران
دل شکسته
حرفهایی برای نگفتن
دنیای بازی های من
اگر تنهاترین تنها شوم بازهم خداهست
کلبه تنهایی من
دختری از جنس باران
بهار
مردبارانی
بارونو
دنياي فهيمه
♂ ♣ عاشــقانه ها ♠ ♀
یخ فروش جهنم
♣*♣*♣دل نوشته هاي تنهاترين عاشق دنيا♣*♣*♣
ღ بـهـتـریـن شـعـرهــایی که خــونـدم ღ
مـحـمـد جـــــان دوسـتـت دارم
***love forever***
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
ماهنامه پرنیان
آسمان آبی
عكس ناياب رپرها
ترنم باران
مردبارانی
بارانکده
مردبارانی
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

Rain 24
نم نم بارون
یادم تورا فراموش
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 1579
بازدید کل : 32679
تعداد مطالب : 691
تعداد نظرات : 205
تعداد آنلاین : 1

Alternative content